
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۵۸۲
۱
از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار
چون گل رعنا خزان را در قفا دارد بهار
۲
چشم تا وا کرده ای چون شبنم گل رفته است
در رکاب زرنگار برق، پا دارد بهار
۳
غنچه های تنگ میدان را مقام جلوه نیست
ورنه چندین جلوه چون باد صبا دارد بهار
۴
زاهدان خشک را گوش زبان فهمی کرست
ورنه ازآن بی نشان پیغامها دارد بهار
۵
چشم ظاهر بین چو شبنم نگذرد از رنگ و بو
دیده دل باز کن بنگر چها دارد بهار
۶
خارخار عشق را پوشیده نتوان داشتن
خار در پیراهن (از) نشو و نما دارد بهار
۷
چشم اگر گردد سفید از گریه، خون دل مخور
چون نسیم مصر با خود توتیا دارد بهار
۸
می کند در هر مزاجی کار دیگر چون شراب
زاهد میخواره را سر در هوا دارد بهار
۹
جوش حسن لاله و گل نیست بیش از هفته ای
حسن (روز)افزون مشرب را کجا دارد بهار؟
۱۰
پرده از پوشیده رویان تجلی باز کرد
طرفه دستی بر گریبان حیادارد بهار
تصاویر و صوت

نظرات