
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۷۳۷
۱
صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر
عیش رمیده را به کمند شراب گیر
۲
بردار پنبه از سر مینای می به لب
مهر از دهان شیشه به یاقوت ناب گیر
۳
فیض صبوح یا به رکاب است، زینهار
دستی برآر و این سفری را رکاب گیر
۴
دستار صبح را به می ناب کن گرو
تسبیح را ز دست بیفکن شراب گیر
۵
هنگام ناله سحری فوت می شود
سوز دلی به وام ز اشک کباب گیر
۶
در دیده ستاره فشان است نور فیض
چندان که ممکن است ازین گل گلاب گیر
۷
دل می شود سیاه ز فانوس بی چراغ
در روز ابر باده چون آفتاب گیر
۸
با سینه کباب ز تردامنی مترس
دامان تر به دود دل این کباب گیر
۹
زان پیشتر که حشر به دیوان کشد ترا
کنجی نشین و از نفس خود حساب گیر
۱۰
دست هوس بشوی ز تعمیر این جهان
در خانه ای که دل ننشیند خراب گیر
۱۱
در پرده سیاهی فقرست آب خضر
از راه صدق دامن موج سراب گیر
۱۲
صائب برو ز عالم صورت به گوشه ای
از روی شاهدان معانی نقاب گیر
تصاویر و صوت

نظرات