
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۸۹۱
۱
رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش
ازاشارت آب می گردد هلال غبغبش
۲
ازگریبان حیات جاودان سر برزند
چون قبا هرکس که درآغوش گیرد یک شبش
۳
عاشقان بیدهن را زهره گفتار نیست
ورنه جای بوسه پرخالی است درکنج لبش !
۴
از نیستان داشت شیران جهان رادرقفس
بود درعهدی که ازنی همچو طفلان مرکبش
۵
کوچه و بازار را پرشور می بینم دگر
تاکدامین سنگدل آزاد کرد ازمکتبش
۶
بوسه های تشنه لب، پر در پرهم بافته است
چون کبوترهای چاهی، گرد چاه غبغبش
۷
هر که را درهم فشارد درد بی زنهار عشق
گوش گیرد آسمان سنگدل ازیاربش
۸
در گذر صائب ز مطلبها که در دیوان عشق
هرکه بی مطلب نگردد برنیاید مطلبش
تصاویر و صوت


نظرات