
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۹۲۳
۱
یکی صد شد ز خط کیفیت چشم گرانخوابش
مگر خط می کند بیهوشدارو درمی نابش ؟
۲
کجا تاب نگاه گرم دارد سایه پروردی
که گردد آفتابی چهره از گلگشت مهتابش
۳
چه پروا دارد از فریاد مظلومان سیه چشمی
که مژگان چون رگ سنگ است از سنگینی خوابش
۴
ریایی چون نگردد طاعت زاهد در آن مسجد
که باشد ازخدا در خلق دایم روی محرابش
۵
توانگر از نشاط فربهی در خود نمی گنجد
ازین غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش
۶
درین دریا کدامین سیل جوش خودنمایی زد؟
که مهر خامشی برلب نزد دریا ز گردابش
۷
بود یک چشمه از کیفیت سرشار حسن او
که ساغر برنمی گردد تهی از لعل سیرابش
۸
ز خون خوردن ندارد چشم خواب آلود او سیری
چه سیرابی دهد آبی که نوشد تشنه درخوابش؟
۹
مشو آلوده دنیا و لذتهای او صائب
که دارد درد غم درچاشنی، صاف می نابش
تصاویر و صوت


نظرات