صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۹۳۱

۱

عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش

دهد از دور شبنم آب، چشم خود ز گلزارش

۲

ز دست رعشه داران ساغر سرشار می ریزد

تراوش می کند خون خوردن از مژگان خونخوارش

۳

به هر گلشن که آن شمشاد قامت درخرام آید

خیابان می کشد چون سروقد ازشوق رفتارش

۴

سفید از گریه شد چون قند بادام سیه چشمان

زخط سبز تاشد پسته ای لعل شکربارش

۵

امان برخیزد از شهری که دزدش باعسس سازد

بلایی شد به خط همدست تا شد خال طرارش

۶

ز روی آتشین خون سمندر را به جوش آرد

ز شکر طوطیان رامی کند دلسرد گفتارش

۷

نظر چون از گل بی خار این گلزار بردارم؟

که چون مژگان دواند ریشه در دل خار دیوارش

۸

شود جای نفس بر شمع تنگ از جوش پروانه

کند گر اقتباس روشنی صائب ز رخسارش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۹۹

نظرات