صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۰۰۴

۱

خوشا سری که سرگشتگی رهانندش

به کرسی از سرزانوی خود نشانندش

۲

مده به سوختگی دامن امید از دست

که دانه ای که نسوزد نمی دمانندش

۳

سپند تا نزند مهرخامشی برلب

به روی مسند آتش نمی نشانندش

۴

ز شوق بیخبری دست می دهد عارف

اگر ز خود به زر قلب می ستانندش

۵

به خاک ،حسرت پرواز می برد مرغی

که کودکان به بغل بال و پر رسانندش

۶

سری که گرم زسودای عشق می گردد

چو آفتاب به هر کوچه می دوانندش

۷

به یک دو جلوه زمین گیر گشت کاغذ باد

به هیچ جا نرسد هرکه برآید می پرانندش

۸

گل شکفته بود از نسیم فارغبال

ز پوست هر که برآید نمی درانندش

۹

ز انقلاب جهان بی بران نمی لرزند

که هرچه میوه ندارد نمی فشانندش

۱۰

ز مرگ غوطه به دریای شهد زد زنبور

که هرکه هرچه چشانده است می چشانندش

۱۱

چو گل به خنده دهن باز می کند صائب

هزارخار اگر درجگر خلانندش

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۳۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۸۳

نظرات