
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۱۷
۱
نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
سبزه نیمرسی تشنه خون است مرا
۲
چشم بدبین به خط پشت لب او مرساد!
که به آن تنگ دهن راهنمون است مرا
۳
از دل سوخته خونم به چکیدن نرسد
کاسه هر چند که چون لاله نگون است مرا
۴
بود اگر قافله سالار غزالان مجنون
این زمان توشه کش دشت جنون است مرا
۵
گر کنی خون به دل من همه عمر کم است
تیغ مژگان تو گر تشنه خون است مرا
۶
بس که خون در دل ازین دوست نمایان دارم
دیدن دشمن خونخوار، شگون است مرا
۷
به زبان گر نکنم شکر ترا، معذورم
بار احسان تو از برگ فزون است مرا
۸
نکنم با گل بی خار، مبدل صائب
خارخاری که ازان گل به درون است مرا
تصاویر و صوت

نظرات