صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۳۸۶

۱

سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم

ابر سیرابم ز روی تلخ دریا فارغم

۲

پیش پا دیدن نمی آید زمن چون گردباد

از خس و خاشاک اسن دامان صحرا فارغم

۳

بی نیاز از خواب وخورکرده است حیرانی مرا

بیخودی کرده است از اندیشه جافارغم

۴

ذکر او دارد زیاد دیگران غافل مرا

فکر او کرده است از سیر و تماشا فارغم

۵

بیکسی روی مرا از مردمان گردانده است

درد بی درمان او دارد ز عیسی فارغم

۶

چشم یکرنگی ندارم از دورنگان جهان

از ورق گرداندن گلهای رعنا فارغم

۷

با وجود صد هنر بر عیب خود دارم نظر

بال طاوسی نمی گرداند از پا فارغم

۸

برده شیرین کاری از دستم عنان اختیار

همچو فرهاد از شتاب کارفرما فارغم

۹

بر نگردانم ورق چون دیده قربانیان

حیرت سرشار دارد از تماشافارغم

۱۰

می برد بیطاقتی از بزم او بیرون مرا

چون سپند از دورباش مجلس آرا فارغم

۱۱

مغز تا باشد به فکر پوست افتادن خطاست

صائب از اندیشه عقبی ز دنیا فارغم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۹۴
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۲۱

نظرات