
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۰۸
۱
ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم
ز خاموشی گران چون گوهر سنجیده می گردم
۲
ز چشم شور آب زندگانی تلخ می گردد
از آن چون خضر برگرد جهان پوشیده می گردم
۳
ز بس کاهیده ام از سرد مهریهای غمخواران
با اندک روی گرمی موی آتش دیده می گردم
۴
نسیم مصر اگر در کلبه احزان من آید
زوحشت مضطرب چون شمع صرصر دیده می گردم
۵
ندارد ریشه در خاک تعلق گردباد من
خس و خاشاک هستی را به هم پیچیده می گردم
۶
در آن وادی که گل از زخم خارش می توان چیدن
ز کوته دیدگی با دامن برچیده می گردم
۷
مرا روزی که آن خورشید سیما در نظر آید
چو اشک خود تمام شب به گرد دیده می گردم
۸
مجو از من سخن در بزم آن آیینه رو صائب
که در بیرون محفل من نفس دزدیده می گردم
تصاویر و صوت

نظرات