صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۵۱۹

۱

پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم

بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم

۲

به خواب ناز هم آیینه را از دست نگذاری

اگر گویم که از نادیدن رویت چه‌ها دیدم

۳

دو عالم طاق نسیان شد مرا در دیده بینش

از آن روزی که من طاق دو ابروی ترا دیدم

۴

نگه در دیده خورشید تابان آب می سازد

گل رویی که من در پرده شرم و حیا دیدم

۵

تلاش صحبت خار ملامت بود منظورم

اگر در شاهراه عشق گاهی پیش پا دیدم

۶

یکی گردید وصل و هجر و قرب و بعد در چشمم

ز بس از ابتدای کارها در انتها دیدم

۷

زهی دولت اگر صائب به گرد خاطرش گردد

ستمهایی که من زان دشمن مهر و وفا دیدم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۹۲

نظرات