
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۳۲
۱
شبستان جهان را روش از صدق بیان دارم
که من از راستی چون شمع آتش در دهان دارم
۲
نرفتم گرچه زیر بار خلق از گرم رفتاری
ز نقش پا چراغی پیش راه کاروان دارم
۳
به زخمی چون توانم شد از آن ابرو کمان قانع
که من در خاک صد صبح امید از استخوان دارم
۴
مرا سیراب از صحرای محشر می برد بیرون
عقیقی کز خیال لعل او زیر زبان دارم
۵
تو ای شبنم وصال مهر تابان را غنیمت دان
که من بال و پری لرزانتر از برگ خزان دارم
۶
نلرزم چون زر کامل عیار از صیرفی برخود
که من بر کوه پشت خود ز سنگ امتحان دارم
۷
مرا چون سرو بی حاصل از آزادی بس این حاصل
که برگ عیش ایام بهاران در خزان دارم
تصاویر و صوت

نظرات