
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۵۹۸
۱
اشک در دیده غم دیده نگیرد آرام
دانه در تابه تفسیده نگیرد آرام
۲
بخیه مهر لب خوناب نگردد در زخم
شکوه در خاطر رنجیده نگیرد آرام
۳
اشک من چشم چو شبنم به گلی دوخته است
که مرا در دل و در دیده نگیرد آرام
۴
گریه سوخته جانان نشود پرده نشین
جز سر راه، ستم دیده نگیرد آرام
۵
از پریشان سفران لنگر تمکین مطلب
در وطن هیچ جهان دیده نگیرد آرام
۶
کوه تمکین نشود سد ره شوخی حسن
در صدف گوهر سنجیده نگیرد آرام
۷
دل بیتاب در آن زلف نیاسود دمی
دوربین در ره خوابیده نگیرد آرام
۸
تا به فهمیده دیگر نرساند خود را
سخن مردم فهمیده نگیرد آرام
۹
نظر پاک بود شیفته دامن پاک
طبع بلبل به گل چیده نگیرد آرام
۱۰
هر که داده است ز کف دامن فرصت، داند
که چرا صائب غم دیده نگیرد آرام
تصاویر و صوت

نظرات