
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۱۶
۱
عمرها تربیت دیده بینا کردم
تا ترا یک نظر از دور تماشا کردم
۲
رخنه از آه در آن دل نتوانستم کرد
من که صد غنچه پیکان به نفس وا کردم
۳
هر قدر خون که به دلها طلب دنیا کرد
من ز گرداندن رو در دل دنیا کردم
۴
نشد از ابر گهر بار صدف را روزی
آنچه من جمع ز دریوزه دلها کردم
۵
زور سیلاب به همواری صحرا چه کند؟
خاک در کاسه دشمن به مدارا کردم
۶
منم آن غنچه غافل ز بی حوصلگی
سر خود در سر یک خنده بیجا کردم
۷
از گل آتش به ته پای چو شبنم دارم
تا هوای سفر عالم بالا کردم
۸
نفرت از دیدن مکروه یکی صد گردد
نیست از رغبت اگر روی به دنیا کردم
۹
نفس از موج خطر راست نکردم صائب
سر برون تا چو حباب از دل دریا کردم
تصاویر و صوت


نظرات
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com