
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۲۴
۱
شفق آلود شراب است مگر دستارم؟
که فتاده است به پا همچو سحر دستارم
۲
هیچ وقت از گرو باده نیامد بیرون
از سر پنبه میناست مگر دستارم؟
۳
چه کنی سرزنش من، که قضا می بندد
هر گل صبح به عنوان دگر دستارم
۴
با دستان سر و دستار ز هم نشناسند
ریشه چون صبح ندارد به جگر دستارم
۵
هیچ کس را گنهی نیست در آشفتن من
خودبخود گشت پریشان چو سحر دستارم
۶
عشق از آن جوش که در مغز من انداخت، هنوز
مضطرب چون کف دریافت به سر دستارم
۷
سر برون نازده از چاک گریبان وجود
رفت بر باد فنا همچو شور دستارم
۸
من و از کوی مغان پای کشیدن صائب؟
گرو باده نگیرند مگر دستارم
تصاویر و صوت

نظرات