
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۶۷۰
۱
صفحه دل، سیه از مشق تمنا کردیم
کعبه را بتکده زین خط چلیپا کردیم
۲
از سیه کاری انفاس، دل روشن را
آخرالامر سیه خانه سودا کردیم
۳
رشته، گوهر سنجیده، عبرتها بود
نگهی چند که ما صرف تماشا کردیم
۴
نفسی چند که در غم گذاردن ستم است
همچو گل صرف شکر خنده بیجا کردیم
۵
به زر قلب ز کف دامن یوسف دادیم
دل ما خوش که درین قافله سودا کردیم
۶
عمر در بیهده گردی گذراندیم چو موج
از گهر صلح به خار و خس دریا کردیم
۷
سیلی مرگی به عقبی نکند ما را روی
این چنین کز ته دل روی به دنیا کردیم
۸
چه خیال است توانیم کمر بستن باز
ما که در رهگذر سیل کمر وا کردیم
۹
هیچ زنگار به آیینه روشن نکند
آنچه ما با دل و با دیده بینا کردیم
۱۰
نظری را که گشاد دو جهان بود ازو
شانه زلف گرهگیر تماشا کردیم
۱۱
گرچه ز افسرده دلانیم به ظاهر صائب
عالمی را به دم گرم خود احیا کردیم
تصاویر و صوت


نظرات
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com