صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۷۴۶

۱

چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم

من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم

۲

خوش آن که روز شب خود ز روی یار کنم

شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم

۳

مروت است که بوسد لب تو ساغر و من

ز دور بوسه بر آن لعل آبدار کنم

۴

شبی چو روز قیامت دراز می خواهم

که بیحساب ترا یک به یک شمار کنم

۵

خمار آن لب میگون به می نمی شکند

چه لازم است که خون در دل خمار کنم

۶

ز آفتاب به چشم من آب می گردد

چگونه خیره نظر بر جمال یار کنم

۷

حجاب جوهر آیینه می شود صیقل

چسان مطالعه آن خط غبار کنم

۸

به بوسه تلخی هجران نمی رود ز مذاق

به حرف چون ز لب یار اختصار کنم

۹

طراوت تو ز آب مستغنی است

دو چشم خود به چه امید اشکبار کنم

۱۰

فغان که نیست مرا عمر جاودان چون خضر

که حلقه حلقه آن زلف را سرشمار کنم

۱۱

مرا غرض ز عنانداری حیات این است

که در رکاب تو این نیم جان نثار کنم

۱۲

چنان ربوده ز من شوق دیدن تو قرار

که چشم بسته ز خلد برین گذار کنم

۱۳

حذر ز صبح قیامت ندارد آن کافر

سفید چشم چه در راه انتظار کنم

۱۴

یسر نیامده ایام عمر، می خواهم

شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم

۱۵

ز چشم او به نگاهی ز دور خرسندم

من آن نیم که غزال حرم شکار کنم

۱۶

ز اشک و آه نگردید مهربان صائب

دگر چه با دل سنگین آن نگار کنم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۰۱

نظرات