
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۲۴
۱
دل را جلا به دیده نمناک می کنم
آیینه را به دامن تر پاک می کنم
۲
دور نشاط نقطه به پرگار بسته است
سر را به کار حلقه فتراک می کنم
۳
پاس صفای آیینه می دارم از غبار
جان را اگر ز تیغ تو امساک می کنم
۴
بر هر زمین که می رسم، از پیچ و تاب خویش
دامی ز شوق صید تو در خاک می کنم
۵
غافل نیم به مستی ازان قبله دعا
دستی بلند چون شجر تاک می کنم
۶
دارم به اشک بی اثر خود امیدها
با آن که تخم سوخته در خاک می کنم
۷
در باغ بی تو هر قدح خون که می خورم
دست و دهن به دامن گل پاک می کنم
۸
هر چند عاقبت ثمر می ندامت است
خونی به نقد در دل افلاک می کنم
۹
برقی کز اوست سینه ابر بهار چاک
از سادگی نهفته به خاشاک می کنم
۱۰
صائب ز ضعف تن نفسم می شود تمام
تا چون حباب پیرهنی چاک می کنم
تصاویر و صوت

نظرات