
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۹۵۸
۱
ازان زلف یک مو جدایی ندارم
ازین دام فکر رهایی ندارم
۲
من آن معنی دور گردم جهان را
که با هیچ لفظ آشنایی ندارم
۳
درین باغ آن فارغ البال مرغم
که مقصد چو تیر هوایی ندارم
۴
به بال محیط است چون موج سیرم
شکایت زبی دست و پایی ندارم
۵
شدم مومیایی ز بس چرب نرمی
ز سنگ ملامت رهایی ندارم
۶
رخ تازه من چو سروست شاهد
که اندوهی از بینوایی ندارم
۷
ازان راه بیگانگی می سپارم
که من طالع از آشنایی ندارم
۸
به گفتار خوش می کنم وقت مردم
اگر ناخن دلگشایی ندارم
۹
من آن بی نیازم درین بزم صائب
که همت ز دلها گدایی ندارم
تصاویر و صوت


نظرات