
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۹۸۷
۱
شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن
چون زبان آور شوم چون بسته شد راه سخن؟
۲
مغز من از پوچ گویان خانه زنبور بود
گوش سنگین شد حصار آهنین از بهر من
۳
می کند بی پرده عیبش را به آواز بلند
هر که در گوش گران آهسته می گوید سخن
۴
از چه از گفتار خود را نیک یا بد می کنی؟
چون به خاموشی ز نیکان می تواند شد بی سخن
۵
گر ز بی سرمایگی دستت ز سیم و زر تهی است
می توان تسخیر دلها کرد با خلق حسن
۶
می توان پرهیز کرد از دشمنان خارجی
وای بر آن کس که گرگ او بود در پیرهن
۷
از طبیبان چاره گوش گران صائب مجو
کیست این در را گشاید جز خدای ذوالمنن؟
تصاویر و صوت

نظرات