صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۰۳۶

۱

چند حرف آب و نان چون مردم غافل زدن؟

تا به کی بر رخنه دیوار زندان گل زدن؟

۲

نیست جز تسلیم لنگر عالم پر شور را

دست و پا پوچ است در دریای بی ساحل زدن

۳

از تن خاکی به مردی گرد چون مجنون برآر

تا توانی دست خود بر دامن محمل زدن

۴

می شود چون رشته اشک از گره مطلق عنان

رشته امید ما را عقده مشکل زدن

۵

حاصل سنگ از درخت بی ثمر بار دل است

از تهی مغزی است حرف سخت با مدخل زدن

۶

نیست مانع از تردد وصل دریا سیل را

قطره بیش از راه می باید درین منزل زدن

۷

بهر مشتی خون که رزق خاک گردد عاقبت

دست، بی شرمی بود بر دامن قاتل زدن

۸

سبزه خوابیده را سهل است کردن پایمال

نیست از مردی به قلب دشمنان غافل زدن

۹

گر به رعنایی فشاند دامن، آزادست سرو

ورنه آسان است پشت پای بر حاصل زدن

۱۰

بحر را صائب نگردد مانع جوش و خروش

از خس و خاشاک سوزن بر لب ساحل زدن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۴۶

نظرات