
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۴
۱
ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را
که شعله ور کند اشک کباب، آتش را
۲
ز چهره عرق آلود یار در عجبم
که کرده است چسان جمع، آب و آتش را؟
۳
عنان نخل خزان دیده در کف بادست
چگونه جمع کنم این دل مشوش را؟
۴
مه به پرورش تن روان شود مشغول
مکن به جام سفالین شراب بی غش را
۵
به بوالهوس مکن از روی التفات نگاه
به خاک ره مفکن تیر روی ترکش را
۶
ضرور تا نشود، لب به گفتگو مگشا
عنان کشیده نگه دار اسب سرکش را
۷
مرا نهال امید آن زمان شود سرسبز
که نخل موم کند ریشه در دل آتش را
۸
به سیم و زر نشود حرص و آز کم صائب
که نیست از خس و خاشاک سیری آتش را
تصاویر و صوت


نظرات
محسن شفیعی