صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۰۶۷

۱

با کمند زلف تسخیر دل افگار کن

این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن

۲

نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو

تا نفس در سینه داری صرف استغفار کن

۳

بر لب بام آ، به زردی چون نهد رو آفتاب

وقت رفتن شربتی در کار این بیمار کن

۴

در خراب آباد عالم آشنارویی نماند

روی چون آیینه خورشید در دیوار کن

۵

دزد آتشدست غفلت در کمین فرصت است

شمع بالین خود از چشم و دل بیدار کن

۶

هیچ کس را نیست در روی زمین درد سخن

نامه خود را به کار رخنه دیوار کن

۷

نیستی صائب حریف منت ابر بهار

کشت خود را سبز از مژگان گوهربار کن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۶۰

نظرات