
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۹۴
۱
به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن
درین دریا به دست بسته می باید شنا کردن
۲
دل غمگین به زور اشک هیهات است بگشاید
به دندان گهر نتوان گره از رشته وا کردن
۳
ز خودداری به دست و پا ره نزدیک می پیچد
عنان چون موج می باید درین دریا رها کردن
۴
نکردی سجده ای ز اخلاص تا افراختی قامت
به بام کعبه عمرت رفت در کسب هوا کردن
۵
نگردیده است تا پوچ از هوای نفس دل در تن
به آه این دانه را از کاه می باید جدا کردن
۶
ز دیوار زمین گیر قناعت سایه ای خوش کن
که خواب امن نتوان در ته بال هما کردن
۷
چو می دانی گواه از خانه دارد دست و پای تو
کمال کوته اندیشی است دست از پا خطا کردن
۸
ز خواهش های بیجا گر نه ای شرمنده و نادم
چه داری دست پیش روی خود وقت دعا کردن؟
۹
بود چون سرو دایم نوبهارش بی خزان صائب
تواند هر که با یک جامه چون سرو اکتفا کردن
تصاویر و صوت

نظرات