
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۸۳
۱
لب به نیسان نگشاید صدف دیده من
لنگر بحر بود گوهر سنجیده من
۲
از پر کاه جهان همت من مستغنی است
التجا پیش خسیسان نبرد دیده من
۳
دل آزاد من و گرد علایق، هیهات
خار خون می خورد از دامن برچیده من
۴
برق با سوخته خرمن چه تواند کردن؟
غم عالم چه کند با دل غم دیده من؟
۵
نسبت من به غزالان سبکسیر خطاست
نرسد سیل به گرد دل رم دیده من
۶
مژده وقت است که چون مور برآرد پروبال
بس که از شوق تو پرواز کند دیده من
۷
به نسیمی ز هم اوراق دلم می ریزد
به تأمل گذر از نخل خزان دیده من
۸
بر سر حرف میارید دل تنگ مرا
مگشایید سر نامه پیچیده من
۹
خواب سنگین من از آب گرانتر گردید
زنگ آیینه بود سبزه خوابیده من
۱۰
می کند جلوه پیراهن یوسف صائب
پیش صاحب نظران دیده پوشیده من
تصاویر و صوت

نظرات