صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۲۹

۱

به خاک و خون نکشد خصمیِ زمانه مرا

که تیرِ کج گذرد راست از نشانه مرا

۲

درین ریاض من آن بلبلِ زمین‌گیرم

که نیست جز گرهِ بالِ خویش دانه مرا

۳

کجاست حلقهٔ دامیّ و گوشهٔ قفسی؟

که مار شد خس و خاشاک آشیانه مرا

۴

بلاست خوابِ پریشان دراز چون گردد

چه دلخوشی بود از عمرِ جاودانه مرا؟

۵

چو آفتاب مرا نیست سیم و زر در کار

که هست چهرهٔ زرین خود، خزانه مرا

۶

به غیر گَردِ یتیمی نمانده چون گوهر

امیدِ ساحل ازین بحرِ بیکرانه مرا

۷

عجب که راه به سر‌وقتِ من برد درمان

چنین که درد گرفته است در میانه مرا

۸

چگونه پای به دامن کشم درین وادی

که موجِ ریگِ روان است تازیانه مرا

۹

به خاکِ شوره کند تخمِ پاک را باطل

ستمگری که برون آورد ز خانه مرا

۱۰

به ابرِ رحمتِ این بحر، چشمِ بد مرساد!

که چون صدف ز گهر کرد آب و دانه مرا

۱۱

چنان فسرده ز وضعِ جهان شدم صائب

که نیست لذّت از اشعارِ عاشقانه مرا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۳۰

نظرات