
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۲۹۳
۱
جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون
صیقل این آینه از زنگ نیارد بیرون
۲
پیش ما سوختگان خام بود سوخته ای
که شرار از جنگ سنگ نیارد بیرون
۳
ناقصان عاشق رنگینی لفظند که طفل
از گلستان گل بی رنگ نیارد بیرون
۴
نشود در نظرش زشتی دنیا روشن
تا کسی آینه از زنگ نیارد بیرون
۵
چه کند زخم زبان با دل سختی که تراست؟
نیشتر خون ز رگ سنگ نیارد بیرون
۶
شب امید مرا صبح نگردد طالع
تا عذارش خط شبرنگ نیارد بیرون
۷
لذت درد حرام است بر آن بی توفیق
که ز گلزار دل تنگ نیارد بیرون
۸
نشود عالم افسرده گلستان صائب
تا سر از خم می گلرنگ نیارد بیرون
تصاویر و صوت


نظرات