صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۳۱

۱

به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را

بس است آب دهن آسیای دندان را

۲

مدار چشم تفاوت ز پله میزان

یکی است سنگ و گهر، دیده های حیران را

۳

مکن به پرده ناموس عشق را پنهان

که بادبان نشود پرده دار طوفان را

۴

به احتیاط نفس کش به عاشقان چو رسی

که ناز زلف بود خاطر پریشان را

۵

کشیده دار عنان ادب به وادی عشق

که ریگ، خرده جانهاست این بیابان را

۶

بدوز چاک دلم را به رشته سر زلف

که نیست حاجت محراب، کافرستان را

۷

به طفل تخته تعلیم دادن استاد

اشاره ای است که آماده باش طوفان را

۸

غم مآل که دارد، که فکر جامه و نان

گرفته است درون و برون انسان را

۹

ز دل توقع آسودگی ز خامی هاست

قرار نیست به یک جای هیچ پیکان را

۱۰

فتاده است سر و کار من به صحرایی

که قدر ریگ روان نیست خرده جان را

۱۱

شکستگی نرسد خامه ترا صائب!

که سرخ کرد ز گفتار، روی ایران را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۱۴۱
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۳۱

نظرات