
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۳۲۹
۱
ز نور شمع چه مقدار جا شود روشن؟
خوش آن چراغ کز او هر سرا شود روشن
۲
به گرد دیر و حرم دل به دست می گردیم
چراغ مرده ما تا کجا شود روشن
۳
چه غم ز تیرگی خانه صدف دارد؟
دلی که همچو گهر از صفا شود روشن
۴
ز تندباد حوادث نمی شود خاموش
دلی که از نفس گرم ما شود روشن
۵
چنان به سرعت ازین تیره خاکدان گذرم
که شمع کشته ام از نقش پا شود روشن
۶
چنین که تیره شده است از غبار خاطر من
مگر به صبح قیامت هوا شود روشن
۷
غبار حادثه از یکدگر نمی گسلد
چگونه آینه سینه ها شود روشن؟
۸
مگر ز پرتو اقبال ذره پرور عشق
چراغ صائب بی دست و پا شود روشن
تصاویر و صوت

نظرات