
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۰۲
۱
آرد به وجد سوختگان را نوای من
مردافکن است باده مردآزمای من
۲
دلهای خامسوز چه داند که چون کباب
خون می چکد ز ناله دردآشنای من
۳
در هر دلی که نیست در او کوه درد و غم
صورت پذیر نیست که پیچید صدای من
۴
سیلی که پشت پای زند هر دو کون را
خونابه ای است از دل بی مدعای من
۵
از گنج نامه پی به سر گنج می برند
پیداست دلشکستگی از بوریای من
۶
چون صبحدم فروغ من از نور راستی است
چشم ستاره محو شود در صفای من
۷
چشم دلم به خرمن دونان نمی پرد
بر کهکشان بود نظر کهربای من
۸
صائب همان زمان جگرم ریش می شود
خاری اگر شکسته شود زیر پای من
تصاویر و صوت

نظرات