
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۴۳۷
۱
ای قامت بلندت معراج آفریدن
یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن
۲
پرواز طایر شوق مقراض قطع راه است
صد ساله راه طی شد دل را به یک تپیدن
۳
مرد آن بود که چون می در شیشه گر کنندش
چون رنگ می تواند از خود برون دویدن
۴
روزی که حلقه کردند زلف کمند او را
از فکر وحشیان جست اندیشه رمیدن
۵
در خاک تیره دیدن نور صفا، کمال است
هر طفل می تواند مه را در آب دیدن
۶
در عشق پیش بینی سنگ ره وصال است
شد سیل محو در بحر از پیش پا ندیدن
۷
ای عنکبوت غافل، در تنگنای گردون
آخر دلت نشد سیر زین پرده ها تنیدن؟
۸
ملای روم صائب ما را بود سخن کش
احسنت ای کشنده، شاباش ای کشیدن
تصاویر و صوت

نظرات