صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۵۱۸

۱

زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو

کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو

۲

ز اشتیاق تو خورشید داغ می سوزد

چه محو لاله و گل گشته است شبنم تو؟

۳

به حرف پوچ نفس خرج می کنی، غافل

که نیست گنج دو عالم بهای یک دم تو

۴

به نور عقل ز ظلمات نفس بیرون آی

مگر به عید مبدل شود محرم تو

۵

در نشاط و طرب می زنی، نمی دانی

که حلقه در مرگ است قامت خم تو

۶

بس است در غم دنیا گریستن، تا چند

به شوره زار شود صرف آب زمزم تو؟

۷

چه جای چشم، که هر نوک خار این وادی

سزد که گریه کند خون به ابر بی نم تو

۸

ترحمی به سلیمان عقل کن، تا چند

به دست دیو خورد خون خویش خاتم تو؟

۹

مدار خود به نصیحت نهاده ای صائب

ترا گرفته غم عالم و مرا غم تو

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۶۳۲
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۸۲

نظرات