صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۶۶۴

۱

یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی

از پریشان خاطری یک لحظه یک جا نیستی

۲

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال و تو

پیر گشتی و همان در فکر فردا نیستی

۳

گرچه شد محتاج عینک دیده بی شرم تو

همچنان چون کودکان سیر از تماشا نیستی

۴

می کند از هر سر مویت سفیدی راه مرگ

در چنین وقتی به فکر زاد عقبی نیستی

۵

از ندامت برنیاری آه سردی از جگر

هیچ در فکر رسن در چاه دنیا نیستی

۶

از جمال حور مردان چشم پوشیدند و تو

از عجوز دهر یک ساعت شکیبا نیستی

۷

در مبند این خانه تاریک را یکبارگی

چشم عبرت باز کن از دل چو بینا نیستی

۸

گرچه تیرت با کمان از قد خم پیوسته شد

هیچ در فکر سفر از دار دنیا نیستی

۹

گرچه دندان را ز نعمت‌های شیرین باختی

جز به حرف شکوه های تلخ گویا نیستی

۱۰

خامشی را از خدا خواهند دانایان و تو

خون خود را می خوری یک دم چو گویا نیستی

۱۱

خواب سنگین تو صائب کم ز کوه قاف نیست

گرچه از عزلت گزینان همچو عنقا نیستی

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۷۱۰
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۶۰

نظرات