
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۶۷۷
۱
از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟
از شکست خم چرا غم ای فلاطون می خوری؟
۲
در قفس روزی ز بیرون می خورد مرغ قفس
غم ز بی برگی چرا در زیر گردون می خوری؟
۳
ای که می سازی ز می رخسار خود را لاله گون
غافلی کز دل سیاهی غوطه در خون می خوری
۴
حفظ کن اندازه را در می که گردد ناگوار
گر ز آب زندگی یک جرعه افزون می خوری
۵
کاهش و افزایش این نشأه با یکدیگرست
می خورد افیون ترا چندان که افیون می خوری
۶
می رسد در سنگ صائب رزق لعل از آفتاب
اینقدر ز اندیشه روزی چرا خون می خوری؟
تصاویر و صوت

نظرات