صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۷۸۵

۱

چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟

چنین کز دیده غافل می روی غافل نمی آیی

۲

صنوبر با تهیدستی به دست آورد صددل را

تو بی پروا برون از عهده یک دل نمی آیی

۳

به دل ناخن زدن مردانه ای، اما چو کار افتد

برون از عهده یک عقده مشکل نمی آیی

۴

نگاه بی ادب در چشم قربانی نمی باشد

به خاک ما چرا بی پرده ای قاتل نمی آیی؟

۵

کتان جسم را در دامن مه تا نیندازی

برون از پرده اندیشه باطل نمی آیی

۶

چو می گیرد ترا حق نمک در هر کجا باشی

به پای خود چرا ای بنده مقبل نمی آیی؟

۷

ادب در بزم شاهان پاسبانی می کند سر را

چرا در صحبت دیوانگان عاقل نمی آیی؟

۸

نسازی صاف تا چون صبح با عالم دل خود را

مکش زحمت که داغ مهر را قابل نمی آیی

۹

حریف این جهان بی سر و بن نیستی صائب

چرا بیرون ازین دریای بی ساحل نمی آیی؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۴۲۲

نظرات