
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۹۰
۱
ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای
در راه برق، سد خس و خار بسته ای
۲
ای بی خبر که تقویت نفس می کنی
غافل مشو که گرگ به پروار بسته ای
۳
در پیش هر که غیر خدا بسته ای کمر
زنهار پاره ساز که زنار بسته ای
۴
یک سو فکنده ای ز نظر پرده حیا
بر دل هزار پرده زنگار بسته ای
۵
سازی روان ز هر مژه صد کاروان اشک
گر وا کنند آنچه تو در بار بسته ای
۶
سیلاب حادثات ترا می کند ز جا
دامن اگر به دامن کهسار بسته ای
۷
تاج زرست جای تو کوتاه بین و تو
دل بر صدف چو گوهر شهوار بسته ای
۸
خواهی به باد داد سر سبز خود چو شمع
زینسان که دل به طره طرار بسته ای
۹
جز شکوه حرفی از تو تراوش نمی کند
از شکر یک قلم لب اظهار بسته ای
۱۰
نقد حیات داده ای از دست رایگان
چون سکه دل به درهم و دینار بسته ای
۱۱
غیر از سیاه کردن اوراق عمر خویش
صائب دگر چه طرف ز گفتار بسته ای؟
تصاویر و صوت

نظرات