
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۹۱
۱
از زهر چشم، چشم من زار بسته ای
راه عیادت از چه به بیمار بسته ای؟
۲
راه هزار قافله دل می زند به مکر
از شرم پرده ای که به رخسار بسته ای
۳
قانع به یک نظاره خشکیم ما ز دور
بر روی ما چرا در گلزار بسته ای؟
۴
نه حرف می زنی، نه نگه می کنی، نه ناز
بر من در امید به یکبار بسته ای
۵
شبنم ز گلشن تو نظر آب چون دهد؟
کز شرم، چشم رخنه دیوار بسته ای
۶
چون قیمت تو در گره روزگار نیست
از روی لطف راه خریدار بسته ای
۷
صائب ز یار از ته دل نیست شکوه ات
این نغمه را به زور بر این تار بسته ای
تصاویر و صوت







نظرات