
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۸۹۹
۱
من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
آغوش باز در ره سیلاب کرده ای
۲
در جستجوی ماهی سیمین لباس او
تن را درین محیط چو قلاب کرده ای
۳
چون طفل، گوش هوش به افسانه داده ای
در رهگذار سیل فنا خواب کرده ای
۴
درگاه خلق را به خدا برگزیده ای
بتخانه را تصور محراب کرده ای
۵
چون ابر، دامن از کف دریا کشیده ای
دل در هوای وصل گهر آب کرده ای
۶
از صحبت هدف ز هواهای مختلف
قطع نظر چو ناوک پرتاب کرده ای
۷
دست از جهان بشوی، چه فارغ نشسته ای؟
صائب ترا که هست دل آب کرده ای
تصاویر و صوت

نظرات