
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۹۷۷
۱
آن را که نیست قسمت از روزی خدایی
دایم گرسنه چشم است چون کاسه گدایی
۲
از لاغری نکاهد، از فربهی نبالد
آن را که همچو خورشید ذاتی است روشنایی
۳
نفس خسیس دایم کار خسیس جوید
پیوسته زنده باشد آتش به ژاژخایی
۴
جان هواپرستان در فکر عاقبت نیست
گرد هدف نگردد تیری که شد هوایی
۵
از یک فسرده گردد صد زنده دل فسرده
از مایه شیر جاری واماند از روایی
۶
حسن تمام با خود عین الکمال دارد
در آبله است پنهان حسن برهنه پایی
۷
صائب شکستگی را بر خویش بسته ای تو
ورنه شکستگان را کم نیست مومیایی
تصاویر و صوت

نظرات