صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۸۶۱

۱

از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب

چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب

۲

می شود چون نافه مویش در جوانی ها سفید

هر که خون خویش را سازد چو آهو مشک ناب

۳

راحت بی رنج در ماتم سرای خاک نیست

خنده گل گریه های تلخ دارد چون گلاب

۴

در بلندی با فرودستان تواضع پیشه کن

تا چو ماه نو ترا گردون کند از زر رکاب

۵

می کشد از عشق، حیف خود دل بی تاب ما

می کند خون در دل آتش به گردیدن کباب

۶

نیست از باد مخالف فرق تا باد مراد

شد تنک دریانوردی را که دل همچون حباب

۷

عشق در دلهای روشن بی قراری می کند

پرتو خورشید در آیینه دارد اضطراب

۸

کوته است از حرف خاموشان زبان اعتراض

ایمن از تیغ است هر خونی که گردد مشک ناب

۹

دل منه بر عمر مستعجل که اسب تند را

نیست مانع از دویدن پا فشردن در رکاب

۱۰

می دود در جستجوی آب، دایم هر طرف

گرچه از آب است صائب پرده چشم حباب

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۴۵

نظرات

user_image
مجید صداقت
۱۳۹۷/۰۶/۳۱ - ۰۵:۳۷:۱۷
تا به حال من این شعر رو به کرات خوانده ام . به نظر من تمثیل های صا ئب فوق العاده بوده نه تنها در این شعر بلکه به طور کلی صائب نگاهی عمیق به دنیای پیرامون خود وطبیعت داشته به طوری که در شعر مذکور به وضوح ووفور یافت می شود . از نگاه شاعر چنار به جهت داشتن برگهای کم درختی تهیدست یاد می شود در حالیکه از چوب خوش رنگ ونگار بهره جسته واین مثال انسانهای باطن داریست که کما اینکه تهیدست هستند اما باطن زیبایی دارند . در پی رمزگشایی اشعار صایب نیستم چون فقط کافیست گوشه ای از ژرف نگری شاعر را در خواندن ابیات بعدی بکار برید و به تمثیل واقعی آنها پی ببرید .