صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۹

۱

می‌شوند از سردمهری دوستان از هم جدا

برگ‌ها را می‌کند باد خزان از هم جدا

۲

قطره شد سیلاب و واصل شد به دریای محیط

تا به کی باشید ای بی غیرتان از هم جدا

۳

گر دو بی نسبت به هم صد سال باشند آشنا

می کند بی نسبتی در یک زمان از هم جدا

۴

در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر

تا به هم پیوست، شد تیر و کمان از هم جدا

۵

می‌پذیرد چون گلاب از کوره رنگ اتحاد

گرچه باشد برگ برگ گلستان از هم جدا

۶

تا تو را از دور دیدم رفت عقل و هوش من

می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

۷

تا چو زنبور عسل در چشم هم شیرین شوند

به که باشد خانه‌های دوستان از هم جدا

۸

در خموشی حرف‌های مختلف یک نقطه‌اند

می‌کند این جمع را تیغ زبان از هم جدا

۹

پیش ارباب بصیرت گفتگوی عشق و عقل

هست چون بیداری و خواب گران از هم جدا

۱۰

گرچه در صحبت قسم‌ها بر سر هم می‌خورند

خون خود را می‌خورند این دوستان از هم جدا

۱۱

نیست ممکن آشنایان را جدا کردن ز هم

می‌کند بیگانگان را آسمان از هم جدا

۱۲

لفظ و معنی را به تیغ از یکدگر نتوان برید

کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۸۰
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۹۵

نظرات

user_image
رهگذر
۱۳۹۵/۰۴/۱۶ - ۲۱:۰۳:۲۸
بسیار زیبا؛ تشریح دقیق روانشناسی اجتماعی دوستی های دائم و دوستی های ناپایدار.
user_image
وحید حسن پور
۱۴۰۰/۱۰/۲۷ - ۰۰:۳۳:۵۲
«می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا »   این قسمتش رو نمیتونم با بیت قبلی به هم منتسب کنم . شاعر انگار خوب پیش میره ولی در این نقطه پرش معنایی داره ...
user_image
Khishtan Kh
۱۴۰۲/۰۱/۱۴ - ۰۸:۰۸:۳۱
در میان کثرت زبانبازان که دل از کسان ربودند  صائب،تو زه خویشتن جان ربودی به دمی شکر زبانی ❤