
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۹۸۴
۱
در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست
موج این وادی رگ جان، ریگ این صحرا سرست
۲
از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون؟
هر حبابی را که می بینی درین دریا سرست
۳
نیست دستی در گریبان چاک گرداندن مرا
چون سبو دست مرا پیوند الفت با سرست
۴
اهل دنیا مال را دارند بیش از جان عزیز
از سر دستار هر کس بگذرد اینجا سرست
۵
مو شکافی را رواجی نیست در بازار عشق
هر که سر از پا نمی داند درین سودا سرست
۶
تخت ما افتادگی و لشکر ما بی کسی
جوهر ذاتی است تیغ ما و تاج ما سرست
۷
اشتها کامل چو شد، خون نعمت الوان بود
چون گران شد خواب، صائب بالش خارا سرست
تصاویر و صوت


نظرات