
صائب تبریزی
شمارهٔ ۲۴۱
۱
نشأه دیوانگی تکلیف باغم می کند
نوبهاران روغن گل در چراغم می کند
۲
از گریبان تجرد سر برون آورده ام
بوی پیراهن شنیدن بی دماغم می کند
۳
حرف بلبل را ز استغنا به خاک افکنده ام
ساده لوحی بین که گل تکلیف باغم می کند
۴
سایه بال هما ارزانی خورشید باد
برگ تاکی از گلستان تردماغم می کند
نظرات