سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۱۰

۱

ز خود تهی شده ام تا نوازیم به دمی

چو نی اگر کنیم بند بند، نیست غمی

۲

ز همتت حبشی رتبهٔ قریشی یافت

قبول رای تو خواهد کند عرب، عجمی

۳

هر آن که در ره تو سر نهد هنوز کم است

هزار سجدهٔ شکر آورد به هر قدمی

۴

کمال ذات تو را فهم کس کجا سنجد

که کی احاطه تواند وجود را عدمی؟

۵

ز طوف کوی تو دورم فلک چرا انداخت

ز دست چرخ ندارم به غیر از این المی

۶

کشم غم تو به جان تا نفس بود باقی

که نیست هیچ دمی بی شکنجهٔ ستمی

۷

شکسته رونق اصنام گرچه در عهدت

من از خیال تو دارم به دل نهان صنمی

۸

تو پادشاه جهان، من کمینه سائل تو

رجا ز شاه گدا را بود دم و قدمی

۹

گهی فغان کنم و گاه گریه انگیزم

شنو ز نغمهٔ عشاق خویش زیر و بمی

۱۰

گدای کوی تو را بر جبین بود پیدا

نشان دولت باقی و جاه و محتشمی

۱۱

شکسته کاسهٔ آبی که بینوا دارد

کند به خارق عادات کار جام جمی

۱۲

نشد ترشح اشکم ز دیده کم هرگز

ز خون اگر به دلم بود تا گمان نمی

۱۳

از آن زمان که چپ و راست را شناخته ام

به غیر داغ ندیدم به دست خود درمی

۱۴

نشان عشق و محبت به آل و اصحابت

به خط کاتب صنع است در دلم رقمی

۱۵

کجا خیال سعیدا رسد به کنه کمالت

چسان محاصره سازد وجود را عدمی؟

تصاویر و صوت

دیوان سعیدا نقشبندی یزدی به کوشش رضیه رضائی تفتی - رضیه رضائی تفتی - تصویر ۳۱۵

نظرات