
سعیدا
شمارهٔ ۲۶۹
۱
صدای خستگان جان و دل اندوهگین سوزد
که نی را خانهٔ خالی ز آواز حزین سوزد
۲
چو شمعم پردهٔ فانوس پیراهن کجا گردد
که گر تصویر دست من کشی در آستین سوزد
۳
غبار جسم سوزانم اگر بر روی بحر آید
هر آن موجی که آید از پی گردم جبین سوزد
۴
چسان تا وادی ایمن توانم رفت با موسی
که گر بر طور مانم پای کوه آتشین سوزد
۵
مرا چون بخت با جانان کند نزدیک می میرم
که خس را باد با آتش اگر سازد قرین سوزد
۶
دل مشتاق تیغش بوسه ای ز آن لب نمی خواهد
که حلق تشنه را البته جوش انگبین سوزد
۷
سعیدا زیر خاک اندیشه دارد لالهٔ داغش
مبادا سر کشد یکبارگی روی زمین سوزد
نظرات