سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۴۰۱

۱

هر دم روم ز هوش و کنم خیر باد خویش

بی یاد او مباد بیابم به یاد خویش

۲

دایم به نامرادی خود زیست کرده ام

تا یافتم ز حضرت عزت مراد خویش

۳

در عهد [پادشاهی] ملک وجود خود

بیداد کردم و نرسیدم به داد خویش

۴

هرگز به آن نشانهٔ مقصد نمی رسی

داری چو تیر تا کجیی در نهاد خویش

۵

خورشید را به روی تو تشبیه کرده ایم

ما سهو کرده ایم در این اجتهاد خویش

۶

با آن که صلح با دو جهان کرده ایم ما

فارغ نگشته ایم هنوز از جهاد خویش

۷

با ما هر آنچه یار سعیدا کند نکوست

ما را گمان بد نبود ز اعتقاد خویش

تصاویر و صوت

نظرات