سعیدا

سعیدا

شمارهٔ ۴۶۸

۱

یوسف از حلقه به گوشان تو دیدم گفتم

آنچه در چاه زنخدان تو دیدم گفتم

۲

کفر را باعث جمعیت ایمان در خواب

چون خم زلف پریشان تو دیدم گفتم

۳

با صبا عزم سفر تا سر کویش دارم

هر که از خانه به دوشان تو دیدم گفتم

۴

نیست لایق که نشینی تو به چشم همه خلق

آنچه در مرتبه [و] شأن تو دیدم گفتم

۵

نسبتی نیست شکر را به لب شیرینش

[طوطیی] در شکرستان تو دیدم گفتم

۶

از کمند تو رها یافته در عالم نیست

آسمان را ز اسیران تو دیدم گفتم

۷

دل خون بستهٔ من نیشتری می خواهد

از دل خویش به مژگان تو دیدم گفتم

۸

در کتاب دل صدپاره سعیدا امروز

غزل لایق دیوان تو دیدم گفتم

تصاویر و صوت

نظرات