
سعیدا
شمارهٔ ۴۸۴
۱
از دم تیغ غم او هر نفس خون میخورم
کس نمیداند که من این باده را چون میخورم
۲
همت عالی به مردن تشنه لب راضیتر است
کاسهٔ آبی که من از دست جیحون میخورم
۳
در دل شوریدهٔ من قوت شادی نماند
بس شکست از لشکر غم در شب خون میخورم
۴
تکیهام تا گشته همت، فکر بس گردیده پاک
خرقه موزون کردهام در فقر و مضمون میخورم
۵
این پشیمانی ندارد سود ساقی می بیار
چون نخوردم پیش از این بد کردم اکنون میخورم
۶
ای سعیدا از شراب ناب و لعل کامبخش
چون تو مَنعَم میکنی من بعد بیچون میخورم
تصاویر و صوت

نظرات