صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۱۵

۱

یار در طرف چمن پرده ز رخسارگرفت

عرق شرم ز روی گل وگلنار گرفت

۲

گاه از نازش قد صولت شمشاد شکست

گاه ازتابش خد رونق گلزار گرفت

۳

خواب از دیده ی دیوانه و عاقل برداشت

تاب از سینه ی آزاد و گرفتار گرفت

۴

به قیام از همه جا شور قیامت انگیخت

به خرام از همه کس قوت رفتار گرفت

۵

چهر و زلفش نه ز من سبحه و سجاده ربود

کز کف و کتف برهمن بت و زنار گرفت

۶

هرکه دید آن بت لیلی شکر شهر آشوب

بی خود از خانه چو مجنون ره کهسار گرفت

۷

چشمش ار برد به شوخی دل مردم نه عجب

عجب آن است که مست آمد وهشیار گرفت

۸

در رهش گر سر و جان رفت میندیش دلا

می توان داد جهانی که چنین یار گرفت

۹

شرح تیمار صفایی قلم از دوده نگاشت

باز دود دلش از خامه  و طومار گرفت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۴/۱۹ - ۱۰:۳۱:۰۹
باز دودِ دلش از خامه  و طومار گرفت