
صفایی جندقی
شمارهٔ ۱۱۶
۱
صفایی مگر ز نو نگاری دگر گرفت
که پیرانه سر دگر جوانی ز سر گرفت
۲
بدین رای و رو ترا که یارد ملک شمرد
بدین خلق و خو ترا که تاند بشر گرفت
۳
تو با این وفا و مهر دل و دیده اش نبود
به مهر آن بی وفا که دل ز مهر تو برگرفت
۴
زبان کوکش از بیان شکر ریزد از دهان
خجل آنکه از عمی رخت را قمر گرفت
۵
به زلف ورخت مباح که مالم هبا شمرد
به چشم و لبت حلال که خونم هدر گرفت
۶
صفایی زیان نکرد به سودای عشق تو
دلی داد و از غمت دو عالم جگر گرفت
تصاویر و صوت

نظرات