صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۲۴

۱

تا نگردم غبار جولانت

برنخیزم ز طرف میدانت

۲

سر ندارم دریغ از آن خم زلف

بازم این گوش را به چوگانت

۳

تا نبوسم کمان و شست ترا

بر نگردم ز تیر مژگانت

۴

سخت تر از دل تو جان من است

که نمردم به درد هجرانت

۵

تشنگان را سراغ آبی بود

که نمردند در بیابانت

۶

مفشان از غبار من که بود

منتی بر سرم ز دامانت

۷

نیست قید تعلقم بر پای

مگر از گیسوی پریشانت

۸

نقشت از دیده کی رود که هنوز

هست در دل نشان پیکانت

۹

من صفایی بدان امید که باز

نرود در هوای جانانت

۱۰

دل و دینت ز کف گرفته و باز

کار دارد هنوز با جانت

تصاویر و صوت

نظرات